تقریبا همه می دانند که من قشر تحصیل کرده ی این جامعه را بیشترینه
مردمانی بی عرضه و نا اندیشمند می دانستم. کسانیکه از بی کمری رفته اند سراغ درس و
بهترین هایشان به لذت مطالعه پی برده و هم آنان، متاسفانه از رنج کسب دانش
گریزانند. ورنه باید ما در چند سال گذشته چهره ی مستقل فکری یی را هرچند خام و نه
برای دیگران، لااقل برای خود می داشتیم. کسانی که با توجه به مردم، فرهنگ و تاریخ
این سرزمین بیندیشند و گپ خود را بزنند؛ نه گفته های پوپر، هایدگر، هانتینگتون،
دریدا و دیگر اراذل و اوباش را.
خوشحالم که می بینم جمعی جوان دانشجو موقعیت خود وجامعه را درک کرده و
با تحمل مشکلات فراوان خواهان اصلاحات در سیستم معتبر ترین مرکز علمی کشورشان شده
اند. مسئولین باید به خواسته های برحق دانشجویان پاسخ مثبت داده و از آنان به طرز
شایسته یی دلجویی نمایند. ورنه خدا می داند که این
اراده ی پولادین چه چالش هایی را پدید خواهد آورد.
درک همیشه زاینده ی دردیست و درد را باید مرهم نهاد. کاری که متاسفانه
تا به اکنون نشده. حال پرسش اینست: چه کسی درد را بدل به زخم کرده است؟ در چنین
شرایطی هرگونه راه جوری و معامله ی پنهانی با گروه ها، بدون در نظر گرفتن خواسته
های دانشجویان محکوم به شکست می باشد و آبروریزی را دامنه دار تر می کند. باید به
یاد داشته باشیم که ایجاد انحراف و پراکندکی نیز چاره ی کار نمی باشد. گذر زمان
امری بدیهیست؛ لیکن نباید از یاد ببریم که رفتار ها به شدت نقد و سلاخی خواهند شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر