۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه

جوالي

بنام خدا

: من گدا نيستم.
: خي چرا اينجا شيشتي؟
: تو را چي؟
: چي گپه بابه؟
: هيچ.برو بچه سايته گم كن.
:چي گفتي؟
:گفتم برو.
:ناق لب سرك شيشته.
:بابه جان چي گپه؟
: اين ميده بچه آمده مرا ميگه چرا اينجا شيشتي؟
: او برادر مه مي خواستم يك چند روپه كمكش كنم.
: كورستي؟ رشمة جوالي گري را به سر شانم نمي نگري؟
: كاكا چقدر پر گفتي تو هم؟ كـته ازي حال و روزت وزيراكبرخان واري سرما رفتار مي كني.
: پر گفتم؟ تو به خدايا. اين كاغذ پيچ را سيل كن.
: خيره بابه، خيره.
: او كوني، تو خو يك ميده بچستي. پدرت كه از ارگ بيايه مه گپ خوده مي زنم. چي خيال كردي؟ حرامزاده.
: دو نزن كاكا.
: كه داو بزنم چه كرده مي تواني؟
: باز خوب نميشه.
: اي بي ريش بازينگر، اخطار مي تي؟ تو كه توستي شاخدارت بيايه هيچ كاري نمي تواند.
: خو؟ باز مي بينيم.: باز مي بينيمش چيست؟ نر هستي بيا پيش. مالمه چور كردين اولادايمه اسير.برادرايمه كشتيد. به خيالتان كه مه خوده باي مي توم؟
: چرا تهمت مي زني او كاكا؟ مه كي اين كار ها را كردم؟
: تو نكردي پدرت كرد.پدرت نكرد پدركلانت كرد. پدركلانت نكرد.پدري پدركلانت كرد. تو نه يكي ديگت. آخر شما بودين كه مرا به اين خاك سياه شانديد.
: كاكا جان به لحاظ خدا آرام باش. من بد كردم.
: تو بد كردي كه بد كردي.: بيا برو بچه.
: اي آمده مرا خيرات ميته. من كه بموروم تو واري آدما بايد به مورديم سلامي زده تير شوند. فاميدي؟
: برو چرا ايستاد هستي؟ برو برو.
: سيل كن تو را خدا چي ميگه؟
: خيره، تو برو.
: مرا ببخشيد. من بخدا قصد بدي نداشتم.
: برو برادر به قصش نشو.
: مرا تباه كرديد كه گدائيمه ببينيد. اي بي شرفاي پست.
: كاكا جان آرام باش. آلي او خو رفت.
: نه تو سيل كن تو. مرا كالايمه كهنه كنده ديده خيال گدا ميكند.
: خيره كاكا جان، جوان بود نفهميد. آلي بيا كه برويم يك بوجي آردست هموره بياريم.
****
: خو كاكا جان. اينه همينجا تايش كن. چند بتومته؟
: هر چي كه دلتست. : صد روپه بس است.: نه، زياد است. نه دزدهستم نه گدا. چهل روپش بس است.
: خو، خانه آباد پدر.اينه اي شصت رو په.يك چاي همراه ما مي خوري؟
: نه.
: خوش مي شوم كاكاجان.
: من بيكار نيستم.
بهار 86­
قلاي شاده - كابل