۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

گرد و خاك

فردا قرار است(در دري)در كابل باز گشايي شود.(پيشا پيش تبريك)جو گير شديم و اين داستانك را پست كرديم.

پيرمرد چند بار بيني زد:خير خدايا.
جوان توف انداخت:پير خرفت.
دخترك چهره در هم كشيد:بي شعور.
پيرمرد بيني اش راخالي كرد:ببخشيد.
مرد تيز زد.بي اراده.گامهايش تند تر شدند.
زن جيغ زد:لوده بي فرهنگ.هرچي كردي چيزي نگفتم.خود را چي فكر كردي؟
پليس پسر جوان را در ميان گرد و غبار كنار جاده ي پر رفت و آمد دستبند زد و برد.
6/8/88
كابل- سركاريز

هیچ نظری موجود نیست: